صاحبان به تعطیلات رفتند و خدمتکار جوان برای بازگرداندن نظم در خانه بزرگ تنها ماند. او می خواست یک میان وعده غذا بخورد ، به همین دلیل به آشپزخانه رفت و برای اینکه نفس نفس بکشد ، تی شرت خود را برداشته و قابل درک است که هیچ کس او را نبیند. بعد از اینکه مرغ تمام مرباها را خورد ، رفت تا روی نیمکت استراحت کند و ، روی بالش های خود نشسته ، شروع به لذت بردن از سینه های بزرگ کرد. کف دستش را از هم جدا کرد ، پاپیلای خود را پاره کرد و با هیجان پشتش را خم کرد. او دست خود را بین پاهای خود کشید ، شروع به مالیدن انگشتان خود در برابر شورت و از گرما می خواست ادامه یابد و با خیال راحت تمام شود. یک اسباب بازی عکس کیرکون کوس را پشت بالش پیدا کردم ، سعی کردم همزمان انگشتان خود را با انگشتان خودمگرفتم ، و به من یاد داد که به ارگاسم برسم.