دروچر می خواست دانشجو شود ، به همین دلیل از عوضی که در لباس قرمز بود ، خواست که مادرش برای عصر باشد. یک فشار ماهر بلافاصله شروع به صحبت در مورد همکلاسی های خود کرد و ناراحت بود که او نمی تواند هیچ یک از آنها را فریب دهد. او خواست تا نزدیکتر شود ، ویبراتور خود را بیرون آورد و گفتگو در مورد دمیدن را شروع کرد و شروع به آموزش به او برای قرار دادن تلیسه بر روی گونه خود کرد. او را به عقب برگرداند ، برهنه کرد و در تمام شکوه و جلال او جلوی او ظاهر شد ، کمی عقب کیرکلفت خوردنی خم شد و دست او بلافاصله به کلاه خود کشید. او شروع به جستجوی عضو ، سرطان کرد و کلاه خود را نشان داد و نوازش کرد و انگشتانش را زیر شکم فشار داد. روبروی پاهای دراز کشیده دراز کشید و با برآمدگی شروع به عقب کشیدن کرد و گفت که دوست دارد خروس او را از درون دوست دارد.