روز کار به پایان رسیده بود و تقریباً همه روسا به خانه می رفتند و نگهبان آزار دهنده سعی می کرد در راهرو روی صندلی خود بخوابد ، اما به او اجازه نداد که بخوابد یک خانم بالغ که پاشنه هایش را روی پله ها می چسباند ، بخوابد. فهمیدم کسی در دفتر نیست ، من کت خود را باز کردم و به صندلی هل دادم. من اسباب بازی های نقش آفرینی را از کیفم بیرون آوردم و همه چیز را در دستان خود دادم. او قول داد كه اگر عکس کوسو کیر یقه یقه ببندد ، او را لمس می كند. او در جای خود نشست و او را مجبور کرد که پاهای بلند را در جوراب ببوسد ، سینه بند او را برداشته و به سرطان روی زانوها تبدیل شده و به او اجازه می دهد شلوار خود را درآورد. او شاخ را در دست گرفت و به راحتی عقب سیلی زد و او را ستایش کرد که چقدر راحت با رفیق بود. از من خواسته شد که استمناء کنم تا عضو آماده لعنتی و کشیدن از بالا ، چند مشت شود. من او را به سمت پله ها بردم و با غنچه به او چسبیدم ، سوراخی در آلت تناسلی او گذاشتم و مرد شروع به سرعت در داخل کرد ، به سرعت تمام شد.