آن مرد سرش را در دست داشت و نمی دانست چه چیزی باید به سوالات معلم شیمی پاسخ دهد. او از او در مورد رابطه اتم سؤال کرد ، اما آن مرد به فکر علم در ذهن او نبود. وی گفت که سر وی صدمه دیده است و معلم با عجله به معالجه عكس كير و كون او رفت. قرص را به او تحویل داد و به محض اینکه آن را گرفته بود ، بین پاهای آن مرد نشست و شروع به کوبیدن کرد. او به سرعت یک آلت تناسلی طولانی برای او آورد ، در مقابل دانش آموز مبتلا به سرطان شد و سریعاً بهبود یافت. دیک معلم چربی را درون یک خاله مبتلا به سرطان قرار داد ، و در زیر سوراخ های او ، شروع به نوازش لگن خود کرد و به راحتی گوش دادن به ناله او را گوش داد. رو به رو کرد تا با او روبرو شود. او روی لبه میز نشست و مادربزرگ خود را بین پاهایش کاشت. او بین پاهای خود کاشت می کرد و در حالت سوار قرار می گرفت. روی صندلی دراز کشید. او به یک گربه مودار ختم شد و معلم از من خواست که فردا بیایم.