خاله به قفسه کتاب رفت و شروع به جستجوی اسنادش در آنجا کرد ، اما در عوض داستان عشق مورد علاقه خود را دید. او کتاب را باز کرد و اولین صفحات مطالب دلچسب او را که روزگاری بدن او را هیجان زده می کرد به خاطر آورد. انگشت خود را لیسید و دیگر نتوانست دستان خود را تحت کنترل نگه دارد. آنها شروع به چرخیدن توپ های بزرگ در زیر بلوز و به شدت با هیجان کردند. یک دستش را زیر دامن خود گذاشت و کلیت خود را در آنجا لمس کرد. دامنم را باز کردم ، آنرا دور ریختم و هیچ وقت تلف نکردم. او سینه بزرگی زیبا گذاشت ، پس از کیرکلفت متحرک آن شروع به مالیدن انگشتان خود از طریق سوراخ بین پاهای خود در زیر شورت هایش کرد. شلوار خود را پایین انداخت ، خم شد و بازوی او به سرعت بین پاهای خود حرکت کرد و درخشش خود را به حد مجاز رساند. نوک سینه ها را به لب های خود آورد و به آرامی آنها را لیسید. او روی بشکه روی زمین دراز کشید و به خودارضایی ادامه داد تا اینکه بدن او در ارگاسم شروع به ضرب و شتم کرد.